در به دران - دربدران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

دربدران

مشاوره دوستان (پنج شنبه 85/3/18 ساعت 2:28 عصر)

سلام

خوب می بینم که بعضیا آشنا و غریبه یه جورایی شاکین

خوب بابا من که گفتم می خواستم خداحافظی کنم این محمد من رو از راه به در کرد

بعدشم گفتم بعضی وقتا توپ و تشر لازمه

خوب حالتون خوبه

می بینم پدر بزرگا و مادر بزرگا نشستن و دفتر نصیحت باز کردن

خوب دوستی که نوشتی کلی تجربه مفتی گیرم میاد به چه قیمتی

از بین بردن خودم من چند دفعه رفتم عسلویه بوی گاز اعصاب آدم رو از بین می بره

البته الان پشیمون نیستم

قراره از شنبه برم توی یه شرکت کامپیوتری قسمت فنی مشغول بشم اینم پر تجربه

آخه من نمی دونم به این کروکدیل چی بگم:

بابا یه ذره کلاس داشته باش اول پستت ما رو کوبیدی آخرش برامون جوجه آوردی

یاد بگیر هر جا طرف رو کوبیدی توی پست بعدی تحویل بگیرش

آقای محمد آقا شما هم لطف نمایید این قدر اطلاعات و چرت و پرت مغز رو تراوش نکنید

دوستان ما همیشه منتظر شما و محتاج دعای خیر شماییم

یا حق



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • داستان در به دری من (شنبه 85/3/13 ساعت 8:8 عصر)

    سلام

    نه خیالم راحت شد همتون زنده اید

    خوب دیگه یه وقتا باید توپ و تشر زد برای دیدن دوستان

    ما هم که خیلی رفیق دوست

    ولی هنوز یه نفر هست که میدونم خیلی گرفتار که نیومده سراغم

    باید دید که داداشم کجاست

    جاتون خالی دیروز امتحان داشتم اونم دانشگاه امیر کبیر چه خبر بود شلوغ شلوغ

    از اونجایی که قرار بود هفته گذشته امتحان باشه ولی کنسل شد و به این هفته افتاد ما هفته قبل آمادگی بیشتری داشتیم

    آخه مثل بروبچ شب امتحانی چهارشنبه و پنجشتبه رو تعطیل کرده بودیم البته کارو مثل بچه خر خونا کتاب می خوردیمژ

    اما این هفته فقط پنجشنبه کار رو تعطیل کردیم چهار شنبه هم که چشمتون روز بد نبینه دو سه تا دعوا داشتیم البته از نوع لفظیش

    خلاصه اینکه با یه اعصاب مخصوص امتحان رفتیم سر جلسه

    سوالاتش خوب بود دستشون درد نکنه به امید خدا نمره قبولی میگیرم

    امروزم که نگو یه قرار کاری داشتم که طرف نبود

    کارت پایانم خدمتم بعد از سه ماه دوندگی صادر شده بود که کسی نبود بهم بده

    و یه کار نون و آب دار ولی با کمی مشکلات بهم پیشنهاد شد که قبول نکردم اون توی قسمت روابط عمومی یه شرکت توی عسلویه

    ولی طرف گفت اگه صبر کنی بهتر از این برات ردیف میکنم ما هم گفتیم که هر جوری شما صلاح بدونید

    گفت نرو منم مثل بچه مثبت ها گفتم چشم

    این اوضاع و احوال ما توی این هفته ای که گذشت

    حالا بریم سر کامنت هایی که برامون گذاشین(البته بجز کامنتهای خصوصی اونم به دو دلیل 1-هنوز نخوندمشون 2- خصوصین دیگه)

    از اونجایی که دوستان در به در ما خیلی با مرامن و توی شوخ طبعی به خودمون رفتن و از همه مهم تر اینکه طبع مزاح خوبی دارن همه هم یه جورایی مهران مدیری هستن لطفشون شامل حال ما شده و تقریبا ما رو تیکه بارون کردن

    میدونم همه در گیر زندگی و درس و کارن

    اگه حرفی هم زدیم فقط به خاطر دوری دوستان بوده

    امیدوارم همه در امتحانات موفق و پیروز باشند

    یه مطلب بگید ببینم کیا کتابی رو که توی آپ قبلی نوشتم خوندن و چه قدر روشون تاثیر گذاشت

    خوشحال میشم که بدونم دوستانم کدامیک از شخصیت های داستانند

    یا علی



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • پیام جوون ایرانی (چهارشنبه 85/3/10 ساعت 8:38 عصر)

    سلام

    یه سلام پر از عقده های دلم

    از دست همتون یه کمی شاکیم

    بابا آخه این مرامه

    نه دیگه خودمونیم معرفت که می گفتین همینه

    اون از اون رویا خانم (کروکدیلا) بااین اسم وحشتناکش که فقط بلده بنویسه رو کم کنیه  یا اینکه بگه اول شدم

    بعدشم بقیه رفقا بابا من خودم می خواستم اصلا کنار بکشم همش هم تغصیر این محمد شد گفت این کار رو نکن هر از گاهی سری بزن

    حالا ما سرمون شلوغه شبا ساعت 11-12-1 هروقتی که بتونیم میرسیم خونه دیگه اون قدر خسته ایم که وقت آپ نداریم و منتظریم یه روزی مثل امشب نیم ساعت یا بیشتر تایم توی کارامون خالی کنیم با ذوق و شوق بیایم سراغ پیام ها و ببینیم که همه سراغ میگیرن

    ولی نه دیدیم هیشکی ما رو دوست نداره

    سراغی هم ازمون نمی گیره

    بابا آخه دیگه زایعس

    دشمن خونی من بیاد پیغام بذاره اون وقت رفقای با مرام نیان

    من درد دلم رو به کی بگم

    همین کارا رو میکنین که آدم مجبور میشه بره معتاد شه دیگه

    حالا کمی آروم شدم قرار بود چند تا مطلب بذارم

    قضیه تقریبا از دو سه ماه قبل عید شروع شد یکی از رفقای ده دوازده سال قبل رو که چهار پنج سالی بود گمش کرده بودم از طریق یکی از بچه ها شماره موبایلش رو پیدا کردم

    زنگ زدم اول منو نشناخت آخه فکر نمی کرد من بتونم پیداش کنم

    بگذریم یه شب داشتم می رفتم مقداد پیش برو بچ مقدادی که همون بابا زنگ زد و با عجله گفت که فردا ساعت 17 منتظرتم کار فوری باهات دارم

    منم که خیلی دوست داشتم بیشتر ببینمش رفتم سر قرار فکر خیلی چیزا به سرم زد اما فکر اینکه بخواد کاری برام پیدا کنه اصلا سراغم نیومد

    سر قرار با دامادشون هم آشنا شدم و خلاصه یه کار خوب برام پیدا شد و ما هم چسبیدیم بهش حالا هم راضیم

    البته از رفیقم خیلی ممنونم که من رو انتخاب کرد

    البته الان با حدود ده بیست نفری آشنا شدم و هر کدوم هم با یک سطح فکر بالا و شخصیت زیاد

    البته دوستان خوبی هم هستن برام

    یه جورایی یه گروهیم توی این گروه همه جوره تامین هستیم از دکتر و طراح صنعت گرفته تا دانشجوی رشته های مختلف

    همه هم با هم تبادل اطلاعات می کنن

    یکی از حرفایی که خیلی روی من تاثیر گذاشتاین جملس که میگه تمام سئوالاتت رو بنویس

    و تمام آرزوهات رو توی یه کاغذ ارزشمند بنویس و براش یه زمان مشخص کن تا به اون بررسی

    اگه توی زمان مشخص شده بهش رسیدی بدون تلاشت کافی بوده اما اگر نرسیدی بدون که حتما کم کاری کردی

    برای درک بیشتر این موضوع یه کتاب پیشنهاد میکنم که قیمت کمی داره و وقت زیادی رو هم ازتون نمی گیرد

    »چه کسی پنیر مرا جابجا کرد«

    البته ببخشید کمی تندی کردم

    راستی یادم رفت در گذشت پدر رئیس جمهور محترم کشور رو تسلیت عرض میکنم

    و از خداوند متعال علو درجات برای آن مرحوم خواستارم

    راستی یکی دو روز نیستم

    اگه زنده بودم آپ بعدی برای شنبه یکشنبه بعد از امتحان روز جمعه

    یا علی

     



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • جوون ایرانی (یکشنبه 85/3/7 ساعت 9:49 عصر)

    سلام

    یه سلام پر از شرمندگی از دوستانی مثل شما که اگه ما یکی دو روز نباشیم برای پیدا کردن ما به هر دری میزنن

    الان که پیام ها رو می خوندم دیدم همه حرفای قشنگی زدن اما.......................

    یکی از حجب و حیا فقط نوشته جوابت تنها سکوته

    بابا من جوون درد دلم رو به کی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    چرا هیشکی به من بها نمیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پس این مسئولین از سمت هاشون فقط پشت میز نشینی رو یاد گرفتن

    یه بابایی راست میگفت

    آدم اگه بخواد یه کار فرهنگی کنه همه بهش گیر میدن و از تک تک کاراش ایراد می گیرن

    ولی برای کارای غیر فرهنگی و الواتی میلیاردی پول خرج می کنن

    ببخشید امروز می خوام با یه دل پر حرف بزنم

    آهای جوون با توام کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟

    چرا اینقدر کسل؟؟؟؟؟؟؟

    تا کی می خوای دنبال جیب بابات باشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    تا کی می خوای از بابات پول تو جیبی بگیری

    یه کم به خودت بیا و خودت رو باور کن

    به خودت بگو جوون ایرانی می تونه هر کاری رو که بخواد انجام میده

    همین جوون ایرانی که به انرژی هسته ای دست پیدا کرده

    برای این کار لازمه داره که توی آپ بعدی براتون میگم

    ببخشید اگه کمی قاطی کردم

    یا حق

     

     



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • درد دل (جمعه 85/3/5 ساعت 12:4 عصر)

    سلام

    یه سلام پر از درد دوری از دوستان

    ببابا شرمندم که دیر به دیر سر میزنم

    من نمی دونم این چرک کف دست(پول) چیه که به خاطرش باید صبح تا شب جون بکنی آخرش هم وقتی گیرت اومد به قول یکی از رفقا تعطیلات

    حالا این تعطیلات یعنی اینکه زودی دود میشه میره هوا

    چند روز پیش داشتم می رفتم جایی دیدم یه دختر خانمی که حدود 20 -22 سال بیشتر سن نداشت خودش رو به یه قیافه ای در آورده بود که دیگه شبیه دخترا نبود خیلی صحنه به قول ما ها فجیحی بود تو این گیر و دار یه پژو که دو تا پسر توش بودن وایساد و داشت بهش تیکه مینداخت که دختر شروع کرد به دری وری گفتن و فحش دادن به اونها

    تو ماشین یکی از رفقا بودم به رفیقم گفتم برو کنارش وایسا رفت و کنار دختره وایساد بهش گفتم ببخشید یه سوال می دونی  چرا همه یه جور دیگه نگاهت می کنن

    بی تفاوت گفت نه

    گفتم من میدونم با این قیافه ای که تو برا خودت درست کردی هر کسی باشه اولین و کوچک ترین فکرش فکر همین پژوئیه میشه

    یه ذره خودش رو جمع و جور کرد و سرش رو پایین انداخت

    بهش گفتم بچه کجایی گفت ونک

    توی جوابش گفتم من خودم ذغال فروشم خونت خیلی بالا باشه می رسه به نازی آباد

    بیشتر خجالت کشید گفت آره خونمون توی جاده بهشت زهراست

    گفتم این  کارا رو برای چی میکنی گفت تفریح ندارم

    حالا من یه سوال دارم

    من جوون چون تفریح ندارم باید باید برم سراغ این کارها؟

    آهای آقایون مسئول بابا این جوونا و این مردم یه ذره و به اندازه یه سر سوزن آرامش می خوان

    نمی دونم این توقع زیادیه

    بابا یکی به داد دل ما برسه

    تا کی باید به خاطر یه لقمه نون صبح تا شب جون بکنیم و آخرماه یه حقوق بخور و نمیر بگیریم

    اینم حرف دل ما

    دلیلش هم اینه که 10-12 روز پیش ما رفتیم سر کار طرف که خیلی هم ادعا داره برگشت گفت بیا حالا بعد 10 روز کار دبه کرده که هفته ای سه روز بیا

    این انصافه حالا ما هم دنبال یه شغل دیگه می گردیم

    ببخشید سرتون رو درد آوردیم و وقتتون رو گرفتیم

    ولی یه کمی آروم شدم

    تا آپ بعدی التمس دعا



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • تشکر (یکشنبه 85/2/31 ساعت 7:10 عصر)

    سلام

    یه چیز رو با وجدان بگم

    توی این یک هفته ای که کمتر وقت کردم بیام

    دلم برای رفقا خیلی تنگ شده

    پس سلام و هزار سلام

    بازم از اینکه ما رو تنها نمی گذارید ممنونم

    با دعای خیر دوستان کار دوم هم کم کم داره ردیف میشه

    خوب حال رفقای ما چه طوره

    شرمنده همگیتونم ببخشید و جای بی معرفتی ما نگذارید

    ما هنوزم در به در همه برو بچی هستیم که به ما سر می زنن

    امروز داشتم کتاب می خوندم توی اتوبوس که یه مرتبه فکری به ذهنم رسید

    البته ببخشید کمی در هم و بر همِ

    اول یه لطیفه

    آقا به یه بنده خدایی میگن؟؟؟؟

     اگه توی دریا باشی بعد یه کوسه بیفته دنبالت چی کار میکنی؟!

     میگه: میرم بالای درخت!

    میگن مرد حسابی آخه تو دریا که درخت نیست تو بری بالاش!

     یه نگاه بدی بهشون میکنه! میگه:مجبورم، میفهمی؟! مجبورم!

     

    حال یه چیزی که کمتر شاید بهش فکر کنیم

    ای کاش خدا سه چیز را نمی آفرید : عشق ، غرور ، دروغ
    تا برای عشق از روی غرور به عزیزان دروغ نگوییم.

     

    حالا یه کمی شوخی با شعرای معاصر

    چنین گفت رستم به اسفندیار                                      که خواهم ز تو ماهی خاویار

    تو کز محنت دیگران بی غمی                       به جون ننت کمتر از شلغمی

    کبوتر با کبوتر باز با باز                               گرفت مادرزن بیچاره را گاز

    یکی از بزرگان اهل خرد                           برای خرش ساندویچ می خرد

    چنین گفت رستم به اسفندیار                     که من گشنمه نون سنگک بیار

    یکی روبهی دید بی دست و پای           پس از صرف مرغش کمی خورد چای

     

     خوب این افکار من بود که به یاد یکی از بروبچ افتادم

    یا علی

    التماس دعا

     



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • بابا معذرت (جمعه 85/2/29 ساعت 1:39 صبح)

    سلام

    یه سلام به گرمی دل تمامی دوستان عزیز

    دوستانی که ما رو همراهی میکنن

    راحت بگم دوستانی که یه جورایی در به درا رو از خودشون می دونن و راحت تر اگه بگم اینکه دیگه خودشون یه پا در به درن

    خیلی شرمندم این هفته خیلی کارام تو هم شده بود ولی بازم خدا رو شکر

    یه جمله رو خیلی راحت بگم

    خدایا خیلی نوکرتم

    خیلی خستم ولی بازم به عشق رفقای خوبی مثل شما اومدم

    با انصاف بگم همین الان رسیدم و خستم بودم از آخرین دفعه ای هم که آپ کردم دیگه پای کامپیوتر نشستم

    یه دوستی حرف قشنگی میزد می گفت "وقت داشتنیه نه ساختنی"

    الان به حرفش رسیدم

    یه تشکر خیلی خیلی زیاد به دوستانی که این دو سه روزه به ما سر زدن و ما سراغی از اونا نگرفتیم باید بکنم

    پس بابا رفقا دمتون گرم

    البته ببخشید که اسم نمی برم چون ممکنه که اسم کسی ار قلم بیافته اون وقت از ما برنجه

    ولی بازم ممنون

    از کار بگم که یه صاحب کار گیرم اومده توپ

    من نمی دونم کدوم حسابدار تا حالا تونسته با بررسی حساب یه نفر بفهمه اختلاف حساب کجاست

    بابا باید حساب مشتری و فروشنده باشه که من بتونم اختلافش رو در بیارم این آقا دفاتر حسابش رو داده میگه من با فلانی مثلا 200 هزار تومن اختلاف حساب دارم

    آخه من این حساب رو با چی مقایسه کنم

    آقا این دو سه روزه چشمتون روز بد نبینه از ساعت 6و7 صبح بیدار می شدم تا ساعت 1و2 شب که بخوابم

    حالا فردا رو نگو دیگه ساعت 9 تا 12 جلسه داریم تا بیایم خونه ساعت 13 شده ساعت 15 تا 19 با چند نفر از رفقا قرار دارم

    ساعت 19:30 تا احتمالا 23 یا 24 هم که با بروبچ میریم تفریحات سالم بازی و گردش

    حالا شنبه هم باید بریم سر کار

    اما اگه این کارم بگیره که نور علی نوره دیگه با رفقا میریم فضا

    خوب یادم رفت ولی عیبی نداره الان میگم بعضی رفقا یه چیزایی گفتن که الان به اونها جواب میدیم که روی دلشون نمونه

    من نمی دونم با این رویا کروکدیل چی کار کنم بابا من اگه روی سنگ سرمایه گذاری کرده بودم تا حالا زبون در آورده بود میگفت اینجا اول دوم نداریم بابا یه ذره جای این کارا اون وبت رو آپ کن

    داش علی بابا قرار شد با ما به از این باشی

    ما که برای تمام مطالب شما کامنت میزاریم

    بابا نظر فکستنی ما چه به درد شما می خوره

    عیب نداره چشم از این به بعد نظر هم می زاریم

    یه دوستی اومده به اسم گندم بان راستش ازش عذر می خوام چون به یاد نمیارمشون ولی بعد از این آپ می رم ببینم که کیه این رفیق جدید

    تا شقایق بگو بینم من مغزم از کار افتاده بگو بینم کیرو لوسش کردیم

    بابا رفیق کر کری نگین امیدوارم موفق باشین شما تاج سر مایین شما روی سر ما جا دارین

    آقا دانیال ما مگه چی کار کردیم

    خبریه خودمون خبر نداریم

    آقا یاسر چشم زدی از آپ هر روز افتادیم

    قطرات باران هم که دیگه کولاکی کردن بابا ممنون شرمنده کردین

    بابا رهگذر خیلی می خوامت چون اسم قشنگی داری ما هممون رهگذریم

    آقا مهدی ممنونم خیلی روحیه دادای

    آقا شایان جمله قشنگی بود ممنونم

    حالا میرسیم به حاج محمد خودمون

    دمت گرم پس طرح آرم در به درا چی شد کجا رفت

    بابا ما دو سه تا کار به شما سپردیم یه حرکتی یه چیزی

    یه کپسول خواستیم یه هاست و دوماین مجانی پس چی شد به ما که رسید تموم شد

    راستی چند تا از بچه ها راجع به تبلیغ گفته بودن واضح تر بگن ما هم درک کنیم

    بازم ممنون که ما رو شرمنده میکنین

    به امید موفقیت تمام دوستان

    تا آپ بعدی

    شاد باشین و پیروز



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • روز دوم (دوشنبه 85/2/25 ساعت 8:34 عصر)

    آقا سلام

    بازم ممنون که چرت و پرتای ما رو می خونین

    مثل اینکه ما شما رو هم در به در کردیم

    حالا چرا میزنید من خودم خوشم نمیاد ولی خارج از معرفته بابا همه آدما یه جورن چه فقیر و چه غنی

    آخرش هم همون باید توی یه قبر یکی دو متری بخوابیم

    داش علی نوشته بود نصیحت نه داداش لشتباه نکن ما خودمون دنبال یکی می گردیم که مارو نصحت کنه

    راستی رفیق روزای کلکل من برگشته پس.........

    ما توی آموزشی که بودیم رای اینکه احساس غربت نکنیم یه سری اصطلاحات داشتیم حالا یکی از اون اصطلاحات لازمه

    پس به افتخارش یه کف کفتری

    بیاه بیاه دون بخور نخواستی گندوم بخور

    اینم به یاد بروبچ آموزشی

    مقدم شما را گرامی میداریم  نگین خانم

    (زندگی دوباره)

    حالا راجع به کار:

    کارم بد نیست برای یه حسابدار تازه کار خوبه البته برای شروع

    قرار شده آخر این هفته تکلیفم روشن بشه که بمونم یا برم

    فعلا از بیکاری بهتره

    این دو روزه هم کارم این شده که همش دفتر دستک حضرت صاحب مغازه رو بالا پایین کنم خط خوشگلش رو چک کنم اونایی که بدهی دارن توی دفتر جدبد بنویسم

    خدا رو شکر راضی هستیم به رضای اون بالایی

    الان دیگه چشمام داره آلبالو گیلاس می چینه پس تا بعد

    یا علی

     

     



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • روز اول (یکشنبه 85/2/24 ساعت 11:52 عصر)

    سلام

    سلام به همه رفقا مخصوصا این آقا شایان رفیق قدیمی که برگشته ولی نگفته که کجا ها رفته ولی ما به ایشونم می گیم آقا شایان اگه کمکی از دست ما بر میاد یا علی ما در خدمتیم

    اول بازم از نظرای قشنگتون ممنون

    ولی همه یه جوری می خواستن بگن که توی قضیه منم بی تقصیر نبودم ولی من شاید بعضی وقتا که با بروبچ در به در گردش می رم کمی شیطنت کنم اما اون روز از شیطنت خبری نبود خدایی

    اولش من مثل همه رفقام باهاش صحبت کردم ولی مثل اینکه خیلی آدم بی مرامی بود که تلافیه یکی دیگه رو سر من در آورد

    باید در جواب بعضی از دوستان بگم من قصد توهین به کسی رو ندارم ولی خدایی بعضی از این بچه شهرستانی ها تا آب تهرون خراب شده رو می خورن انگار 180 درجه تغییر می کنن

    خدایی ما که الان 22 ساله توی تهران زندگی میکنیم ولی ازش خیری ندیدیم

    خوب روز اول کاری یه کمی سخت بود آخه فکر کن یه دفتر خرچنگ و قورباغه بهت بدن بگن پاک نویس کن

    من یکی تا حالا حسابدار به این بد خطی و بی نظمی ندیده بودم

    بابا به خدا یه کمی نظم و مرتب بودن هیچ کسی رو تا حالا نکشته

    وقتی بعد از ظهر می خواستم از مغازه بیام بیرون صاحب مغازه نبود (حضرت آقا تشریف برده بودن استراحت کنن)پسرش خیلی تعجب کرد یه نگاه چپی به من انداخت که یعنی کجا میری ؟

    منم خیلی خونسردانه گفتم با حاج آقا هماهنگ کردم ساعت 5 به بعد کار دارم باید برم پس خداحافظ

    پسر صاحب مغازه شاکی بود خدایی اگه باباهم ما رو بیرون نندازه پسره زیرآبی ازمون بزنه که اون سرش نا پیدا

    خلاصه روز بدی نبود ولی از اخلاقشون خوشم نیومد

    آخه ظهر که شد غذاشون رو گرم کردن و راحت خوردن نه یه تارفی نه حرفی که آقا ناهار نمی خوری یا که نمی ری ناهار؟

    عیبی نداره قرار شده یه هفته امتحانی کار کنم بعد تکلیفم رو روشن کنه که بمونم یا نه ما هم بلدیم چی کار کنیم آخر هفته نوبت ماست

    نمی خوام بگم تلافی می کنم می خوام فقط بهش بگم بابا درسته که به من کار دادی یا ایینکه قراره ازتون پول بگیرم ولی این پول رو که مفت نمی دین در مقابلش دارم براتون کار می کنم

    چند سال پیش ایدم میاد پیش یکی از رفقای عموم کار می کردم

    یه شرکت بود که کارای بانکیش برای من بود کسانی که توی شرکت بودن همه غریبه بودن جز من که خیلی رابطه خوبی هم با صاحب شرکت داشتم و الانم اون قدر باهاش صمیمی هستم که عمو صداش میکنم

    خیلی بامرامه اگه یه روزی ببینه که منشیش ناراحته یا حتی شک کنه که این نفر امروز یه طور دیگس صداش میکنه توی اتاقش ازش می پرسه مشکل داری و مشکلت چیه و تا جایی که بتونه به کارمندان کمک می کنه

    یه روز بهش گفتم مهندس چرا این رفتار رو داری آخه تو کجا این آبدارچی کجا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    رو کرد بهم و گفت درسته این آدم برای من کار می کنه ولی شخصیت داره و من در مقابل کاری که برام میکنه پول بهش میدم

    بنا نیست چون من کمی بیشتر از اون پول دارم پولم رو به رخ دیگران بکشم

    بعدم یه جمله گفت که سعی کردم همیشه توی ذهنم بمونه گفت:

    یادت باشه آدما هر چه قدر هم که فقیر باشن بازم آدم هستن و برای خودشون شخصیت دارن سعی کن برای اینکه به جایی برسی همیشه در کنار اونها باشی نه اینکه اونها رو زیر پات بذاری

    حالا منم این نصیحت رو دوستانه به شما می کنم و می گم هیچ چیز ارزش یه دوست خوب رو نداره

    یا علی

    التماس دعا



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • اول (یکشنبه 85/2/24 ساعت 12:47 صبح)

    سلام

    یه سلام با چند تا حس جدید ولی اول جواب کامنت ها بعد احساسات خودم

    البته ببخشید ما توی وبمون اول و دوم نداریم ولی به ترتیب جواب میدیم

    اول از تمام دوستان خواهش می کنیم حتی دو سه کلمه هم که شده بدون تعارف برامون نظر بنویسن

    دانیال: ما هم از شما به خاطر زحمتی که می کشی وقت میزاری تا به ما سربزنی ممنونیم

    رهگذر: یه جواب متفاوت دادی البته اگه طرف مقابل این حس رو بشناسه و بهش عمل کنه(حس مسئولیت)

    رویا: رفیق قدیمی و پشتیبان ما ممنونم که با سوالات یه چیزایی رو گوش زد می کنی که یادمون نره چی هستیم با آدمای متکبر نظرت موافقم و البته خوشکه مذهبی هاش ولی با حالاشون نه خیلی حال می کنم و از گذروندن وقتم با آدمای باحال (چه مذهبی و غیر مذهبی) خیلی خوشحال می شم محمد هم از خودمونه زحمتی هم براش نیست چون کارشه من که اگه یکی کاری رو ازم بخواد که همیشه باهاش سروکار دارم خوشحالم میشم حالا باید دید محمد نظرش چیه

    محمد: حاجی خجالت دادی ما رو (پاک کردن عرق از روی پیشونی)

    داش علی: چرا بابا ما که یه داش علی بیشتر ننوشتیم که

    سید علی: آقا اگه منظورتون ماییم ما قابل این حرفانیستیم ممنون که قدم رنجه فرمودید

    تا شقایق: نظر لطفتونه جالبی از خودتونه

    قلندر عاشق: اگه بروبچ گیر ندن میگم که آره اگه گرفتارش بشی و بهش اعتماد کنی(البته به درستش)تکیه گاه خوبی میشه

    مهدی: بابا چرا انتظار مگه ما چیزی جز دری وری می نوسیم

    حالا بریم سر آپدیت امشب

    یه جوریم هم خوشحال هم ناراحت

    خوشحالم چون کار پیدا کردم و دیگه لازم نیست که از بعضی از چیزایی که می خوام صرف نظر کنم و ناراحت که نکنه رابطم با دوستانی مثل شما کم بشه

    ولی به قول محمد اونی که اون بالاست هوامون رو داره نمی ذاره

    دوستان بیش از حد به ما لطف دارن

    یه دوستی برای مطلب قبلی پیام گذاشته بود که یه حرفی توی آپته اونم احساس مسئولیته

    اگه ما خودمون توی این موضوع کمی فکر کنیم می بینیم که اگه هر نفر برتی خودش احساس مسئولیت کنه دنیا آباد میشه

    من خودم گواهینامم پیوسته چون با یه بچه شهرستانی که خیلی عقده ای بود دوام شد چون یاد نگرفتم که زور بهم بگن اونم جو لباسی که تنش بود گرفتش فکر کرد منم مثل یه سری بچه پولدارم که اگه بهشون بگه گواهینامت رو می گیرم بهش التماس کنم و پول بدم منم که عمری زیر بار زور بچه شهرستانی نمی رم

    ببخشید ولی بزارید بگم

    آخه یارو تا دیروز با پشکل گوسفند یه قل دو قل بازی می کرده به مرحمت این آقای قالیباف (عشق کد سه رقمی) یه لباس پوشیده کلاه کجم گذاشته فکر کرده که آره سردار طلاییه

    حال دیگه ببخشید باید برم بخوابم که صبح خیلی کار دارم

    بازم ممنون که ما رو از یاد نمی برید

    التماس دعا



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مبعث
    این روزها
    آغاز راه
    ...
    غریبه - آشنا
    آخر سال
    مُحرم یا مَحرم
    انقلاب درونی
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 41 بازدید
    دیروز: 48 بازدید
    کل بازدیدها: 197465 بازدید
  •   درباره من
  • رک لینک
    » <"div class="mdiv> marquee> "direction="up "(width="150" height="180" onmouseover="this.stop "(onmouseout="this.start "scrolldelay="1 <"scrollamount="1
    <"div class="kdiv> « : متحرک لوگوی marquee> "direction="up "(width="150" height="180" onmouseover="this.stop "(onmouseout="this. start "scrolldelay="1 <"scrollamount="1