اول - دربدران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

دربدران

اول (یکشنبه 85/2/24 ساعت 12:47 صبح)

سلام

یه سلام با چند تا حس جدید ولی اول جواب کامنت ها بعد احساسات خودم

البته ببخشید ما توی وبمون اول و دوم نداریم ولی به ترتیب جواب میدیم

اول از تمام دوستان خواهش می کنیم حتی دو سه کلمه هم که شده بدون تعارف برامون نظر بنویسن

دانیال: ما هم از شما به خاطر زحمتی که می کشی وقت میزاری تا به ما سربزنی ممنونیم

رهگذر: یه جواب متفاوت دادی البته اگه طرف مقابل این حس رو بشناسه و بهش عمل کنه(حس مسئولیت)

رویا: رفیق قدیمی و پشتیبان ما ممنونم که با سوالات یه چیزایی رو گوش زد می کنی که یادمون نره چی هستیم با آدمای متکبر نظرت موافقم و البته خوشکه مذهبی هاش ولی با حالاشون نه خیلی حال می کنم و از گذروندن وقتم با آدمای باحال (چه مذهبی و غیر مذهبی) خیلی خوشحال می شم محمد هم از خودمونه زحمتی هم براش نیست چون کارشه من که اگه یکی کاری رو ازم بخواد که همیشه باهاش سروکار دارم خوشحالم میشم حالا باید دید محمد نظرش چیه

محمد: حاجی خجالت دادی ما رو (پاک کردن عرق از روی پیشونی)

داش علی: چرا بابا ما که یه داش علی بیشتر ننوشتیم که

سید علی: آقا اگه منظورتون ماییم ما قابل این حرفانیستیم ممنون که قدم رنجه فرمودید

تا شقایق: نظر لطفتونه جالبی از خودتونه

قلندر عاشق: اگه بروبچ گیر ندن میگم که آره اگه گرفتارش بشی و بهش اعتماد کنی(البته به درستش)تکیه گاه خوبی میشه

مهدی: بابا چرا انتظار مگه ما چیزی جز دری وری می نوسیم

حالا بریم سر آپدیت امشب

یه جوریم هم خوشحال هم ناراحت

خوشحالم چون کار پیدا کردم و دیگه لازم نیست که از بعضی از چیزایی که می خوام صرف نظر کنم و ناراحت که نکنه رابطم با دوستانی مثل شما کم بشه

ولی به قول محمد اونی که اون بالاست هوامون رو داره نمی ذاره

دوستان بیش از حد به ما لطف دارن

یه دوستی برای مطلب قبلی پیام گذاشته بود که یه حرفی توی آپته اونم احساس مسئولیته

اگه ما خودمون توی این موضوع کمی فکر کنیم می بینیم که اگه هر نفر برتی خودش احساس مسئولیت کنه دنیا آباد میشه

من خودم گواهینامم پیوسته چون با یه بچه شهرستانی که خیلی عقده ای بود دوام شد چون یاد نگرفتم که زور بهم بگن اونم جو لباسی که تنش بود گرفتش فکر کرد منم مثل یه سری بچه پولدارم که اگه بهشون بگه گواهینامت رو می گیرم بهش التماس کنم و پول بدم منم که عمری زیر بار زور بچه شهرستانی نمی رم

ببخشید ولی بزارید بگم

آخه یارو تا دیروز با پشکل گوسفند یه قل دو قل بازی می کرده به مرحمت این آقای قالیباف (عشق کد سه رقمی) یه لباس پوشیده کلاه کجم گذاشته فکر کرده که آره سردار طلاییه

حال دیگه ببخشید باید برم بخوابم که صبح خیلی کار دارم

بازم ممنون که ما رو از یاد نمی برید

التماس دعا



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مبعث
    این روزها
    آغاز راه
    ...
    غریبه - آشنا
    آخر سال
    مُحرم یا مَحرم
    انقلاب درونی
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 23 بازدید
    دیروز: 55 بازدید
    کل بازدیدها: 197118 بازدید
  •   درباره من
  • رک لینک
    » <"div class="mdiv> marquee> "direction="up "(width="150" height="180" onmouseover="this.stop "(onmouseout="this.start "scrolldelay="1 <"scrollamount="1
    <"div class="kdiv> « : متحرک لوگوی marquee> "direction="up "(width="150" height="180" onmouseover="this.stop "(onmouseout="this. start "scrolldelay="1 <"scrollamount="1