خیلی وقت بود که منتظر بود، انگاری یه چیز گم کرده بود و داشت سعی می کرد قبل دیر شدن بهش برسه
و بالاخره هم دیر یا زود رسید
انگار به ابتدای یه اتوبان رسیده بود و می خواست تا انتهاش هر جایی که بود بره
مثل همیشه و از سر عادت بسم الله گفت و با یه یا علی راه افتاد و توی راه همش زیر لب زمرمه داشت که خدایا کمک کن تا انتهاش باهات باشم و از راهت دور نشم
ولی ای کاش می شد...
وقتی به تمام اتفاقاتی که توی همین یکسال نگاه می کرد و تمام فتارها و کاراش یادش میومد از کردش پشیمون می شد و بعد از این پشیمونی چیزی هم توی کوله بارش پیدا نمی کرد تا به اون متکی بشه و ....
حالا هم توی این نیمه ماه رمضون چیزی نداره جز همین کاسه گدایی که از بچگی دنبالش بوده و فقط و فقط هم در همین خونه دست دراز کرده
و تنها چیزی که به داره اینه که خدایا به خود بیش از تو می بالم که ...
من خالقی چون تو دارم و تو خالقی چون خود نداری
پ.ن
سلام
- خودم هم نمی دونم چی گفتم
- پیشاپیش ولادت با سعادت امام حسن (ع) رو به همه دوستان و شیعیان تبریک می گم
- لیاقتمون از این ماه هم همین بود که فقط ظاهری بنده خوبی باشیم
یا محمد و علی
التماس دعا