خدا دستمو بگیر! دارم لیز میخورم...
من نمیدونم.خودت بگو چرا اینطوری شد! آره میخوام متوقع باشم... از اون بندههای لج درآرها! که هی پاسشون میدی به فرشتههات منتها فرق من اینه که کارم اورژانسیه و غیر خودت هیشکی اَاین کارا بلد نیس. فرق دومم هم اینه که پاس بخورم نمیرم طرف فرشتهها ... میرم هورتی تو بغل جناب شیطان و نفس عزیز فرشتههات رو هم ننداز جلو. میخوام مستقیم با خودت حرف بزنم. اعصاب هم ندارم. کارم عجلهایه!
مگه نگفتی خدامی؟ مگه نگفتی بابامی؟ پس چی شد نوکرتم؟ کجا رفت اون رحمت واسعهت؟ کجا رفت اون بابا به منم یه نیگاهی کن ... !
اصلا به من چه؟ گفتی میدی ... منم میگم میخوام! همین الانم میخوام. فردا دیره. بابا یه عمره تو صفم! خودت که میدونستی انقدر حسودم! چرا داری چشمو درمیاری؟ میخوای دست و پا زدنمو ببینی؟ همچی حال میده ببینی بندهه آویزون شده ... به هر طرف چنگ میندازه بند نمیشه ... داد و فریاد هم که میزنه انگار تا هزار کیلومتریش پرنده هم پرنمیزنه که صداشو بشنوفه ... من که گفته بودم خرابتم ... من که گفته بودم مث اون سنگهام روی قله دستت رو سَرَ مه؛ اگه برداری دیگه احتیاجی به هل دادن ندارم ... چیه؟ خیلی چندشآور شدم که روت رو اونور میکنی؟ نیگام کن فدات بشم! خودت که میدونی داغونم!میدونی نازخرداری نازمیکنی ها؟
میدونم لِم من یکیو خوب بلدی گیر دادم! بابا خرابتم یه نیگاهی به اینورم بنداز! خسته شدم.چی بگم که سر تا ته قضیه رو بهتر از خودم میدونی؟ منم دست میذارم رو نخطه ضعفت!!!