یک سال منتظر یه همچین ماهی بودم، انتظارش رو می کشیدم و کلی برنامه براش داشتم
ü ترک دروغایی که اسمش رو برای خودم مصلحتی گذاشته بودم
ü کمتر گناه کردن و حتی دور شدن از فکر گناه
ü بیشتر به خدا نزدیک شدن و مطالعه بیشتر کتب مذهبی
ü و...
خیلی برنامه ها داشتم ولی با شروع این ماه شاید یکی دو روز اول قسمتیش رو انجام دادم و بعد کم کم برگشتم به حالت اولم
مثل قبل یادم رفت که چه فکرایی داشتم
حی به خودم وعدة فردا رو دادم که از فردا انجام می دم ولی نشد
چشمم رو که باز کردم دیدم نیمه ماه رمضون رسید و من هنوز کوله بارم خالیه اگه چیزی هم توی کولم گذاشتم همش الکیه و به درد نمی خوره
ولی هنوز امید دارم امیدم به سه شب احیاست
حواسم رو خوب جمع کردم که یادم نره توی این سه شب باید هر کاری بکنم که بندگیم رو ثابت کنم
ثابت کنم خدایا
v من همون بنده ای هستم که از روح خودت در من دمیدی و به من جان دادی
v وقتی من رو آفریدی به خودت احسنت گفتی
v بزرگترین خلق خودت نامیدی
v حتی به تمام فرشتگان دستور دادی به من انسان سجده کنم
حالا هم فقط می گم خدایا کمکم کن
کمک کن تا بتونم تمام این حرفایی که زدم برای خودم ثابت کنم تا بدونم که من هم خدایی دارم که هر وقت می رم سراغش بهم میگه:
آره تو بنده من هستی
هر چند گنهکار
ولی بیا بیا به سمت من
هر چی می خوای از خودم بخواه
بیا بیا بیا بیا
التماس دعا