بازم دهه اول ماه محرم تموم شد
آدما، عزاداری، تکیه، اشک و ....
7-8 سالم بود که فهمیدم اصل ماجرای عاشورا در بعد از ظهر اتفاق افتاده(حدود ساعت 16)
از اون وقت هر سال بعد از جمع و جور کردن بساط ناهار از حسینیه می زدم بیرون
امسال هم مثل سالهای پیش حدود ساعت 16 بود که کارم تموم شد و زدم بیرون .....
یه سری در حال جمع کردن بساط تکیه بودن. بعضی در حال شوخی و خنده و ......
بعضی هم که انگار تموم شده و اصلا خبری نبوده از اول
توی عالم در به دری مشغول چرخ زدن توی خیابون ها بودم که چشمم خورد به یه موتوری و چند قدم جلوتر دوتا دختر که انگار همین الان دارن میرن عروسی
ماشین رو کنار زدم و بهشون نزدیک شدم، دیدم که اوضاع بالا گرفته و چه دل و قلوه ای رد و بدل می کنن
برگشتم و سوار ماشین شدم آهنگ مسیج به صدا در اومد یکی از رفقا بود که نوشته بود
بار الها
توفیق راز و نیاز و نگهداشتن حرمت این ماه را
از ما محروم نفرما