سلام
سلام به بهترین ماه خدا؛ ماه مهمانی خدا.
خدایی که همه بنده هاش رو توی این ماه بشارت داده به بخشش.
پس بیایم توی این ماه کمی ظرفیتمون رو بالا ببریم تا بیشتر از الطاف خداوند بهره مند شویم.
نشسته بود و داشت با خانواده یکی از برنامه های تلویزیون رو نگاه می کرد؛ خودش توی خونه بود اما حواسش نه؛ انگار داشت دنبال چیزی می گشت که توی فضای خونه نبود.
خانواده یکی دوبار صداش زدند ولی متوجه نشد؛ وقتی به خودش اومد و خانواده جویای فکرش شدند گفت:
دو سه روز بیشتر به شروع ماه مبارک نمونده؛ داشتم به ماه مبارک قبل فکر می کردم.
ولی در اصل داشت با خودش یه حساب دو دو تا می کرد تا ببینه توی این یکساله چه چیزایی توی پروندش برای خودش جمع کرده؛ هر چی با حساب کتاب اعمالش بازی کرد چیری پیدا نکرد که بهش بنازه و با اون به دیدار یار بره و بگه:
خدا جون این پرونده اعمال منه اینم همون کاراییه که خودت گفته بودی حالا هم اومدم تا هم مزد اعمال این یکسالم رو بگیرم و هم اینکه دوباره باهات قرار ببندم و چیزای جدید به من یاد بدی.
وقتی دید هیچ چیز توی باروبندیلش نداره خیلی حالش گرفته شد؛ بی اختیار بلند شد و لباس ها رو به تن کرد و به راه افتاد.
استارت ماشین رو زد و حرکت کرد توی راه یکی دو تا از رفقا رو هم سوار کرد و بدون اینکه خودش متوجه مسیر بشه رفت سمت بهشت زهرا(س) سر قبر رفقای شهیدش.
تازه اینجا بود که حودش رو پیدا کرد خیلی خوشحال بود وضو گرفت و یکی دو رکعت نماز خوند سر مزار رفقای شهید. کمی درد دل و گریه کرد و از خدا خیلی ممنون بود که اختیار دل رو در دست گرفت و به همچین جایی بردتش.
گذشت تا اینکه ماه رمضون شروع شد
توی این روزا خیلی به خدا نزدیک شده بود تا اینکه درست شب 21 ماه مبارک توی مراسم شب احیاء و حین احیاء با گفتن
لا اله الا الله
......