دل، دوست، رفیق، عشق
داداش، مهندس، سینیور، اوس سا(مخفف استاد)، حاجی
همیشه گفتم و میگم برا دل خودم می نویسم نه برای چیز دیگه، به تمام کسایی که برای نوشتن ازم کمک می خوان هم میگم بگذار خودش بیاد، نه زور بزن و نه با کلماتت بازی کن
همیشه وقتی حالم می گیره از خونه می زنم بیرون یه جاده بدون مقصد
برام مسیج فرستاد با خوندش سریع اومدم توی نت ببینم چی شده
یک ساعتی رو توی نت بودم و دیدم از آفلایناش چیزی عایدم نمی شه
از نت اومدم بیرون و باهاش تماس گرفتم کمی صحبت کرد و بعدش یه دفعه گوشی رو خاموش کرد
برگشتم توی من و براش نوشتم ولی فایده ای نداشت حرف نمی زد
حرفم رو زدم و دیگه نرفتم سراغش، نیم ساعتی گذشت صدای عموعباس گوشی در اومد
اسمش افتاد رو صفحه سلام کرد و خیلی سنگین جواب دادم
کمی باهاش بحث کردم، چون واقعا دیگه چیزایی که می گفت برام فرق نمی کرد اهمیت ندادم بهش
فقط بهش گفتم ما مراتبی واسه دوستامون داریم :
1)داداش: خیلی صمیمی و بدون مرز
2)مهندس: رفیقی که واسه مشکل دانشگاهی نیاز می شه
3)سینییور: کسی که احساس خوش تیپی میکنه و این لغت بهش بچسبه
4)اوس سا(مخفف استاد): کسی که احساس حالیش نیست و فقط استاد گونه درس زندگی بهت می ده حالا ممکنه اصلا نیازی هم نداشته باشی و ....
5)حاجی: یکی که جنبه شوخی داره صمیمی هستی ولی مرز داری.یعنی مثل داداش بزرگه ازش حساب می بری
اینا گفتم و گفتم
یا علی