حرفای دل - دربدران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

دربدران

شب رحمت (جمعه 85/7/21 ساعت 3:26 عصر)

از هر گوشه و کناری یه صدا بلند می شد

هر کسی با زبون خودش صحبت می کرد

یکی با خدا در دل می کنه و یکی راز دل میگه

هر کسی هر جوری که بلده

میگه خدا:

من که خودم بهتر می دونم چه گناهانی کردم و چه بندة خطا کاری هستم

ولی تو بازم من رو به سمت خودت می کشونی

می گی بیا

بیا و از من بخواه

بخواه تا ببخشمت

و مطمئن هستم قبل از اینکه من بیام و بخوام ازت بخشش گناهانم رو طلب کنم

از سر لطف و رحمتت من رو می بخشی

ولی من اونقدر نا سپاسم ، اونقدر بندة بی شرم و حیایی هستم که بازم یادم میره که شب احیاء بهت چه قولی دادم

اما تو اونقدر مهربونی که بازم به من رحم می کنی و بازم دعوتم می کنی

بازم می گی این بنده منِ و حساب کتابش با خودمه

با این همه رفتار بدم بازم با پررویی میام سراغت و میگم

الهی العفو

و برای اینکه ضامن داشته باشم تو رو به تمامی ائمه قسمت می دم که من رو عفو کنی



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • شب ارزش (دوشنبه 85/7/17 ساعت 11:39 عصر)

    یک سال منتظر یه همچین ماهی بودم، انتظارش رو می کشیدم و کلی برنامه براش داشتم

    ü      ترک دروغایی که اسمش رو برای خودم مصلحتی گذاشته بودم

    ü      کمتر گناه کردن و حتی دور شدن از فکر گناه

    ü      بیشتر به خدا نزدیک شدن و مطالعه بیشتر کتب مذهبی

    ü      و...

    خیلی برنامه ها داشتم ولی با شروع این ماه  شاید یکی دو روز اول قسمتیش رو انجام دادم و بعد کم کم برگشتم به حالت اولم

    مثل قبل یادم رفت که چه فکرایی داشتم

    حی به خودم وعدة فردا رو دادم که از فردا انجام می دم ولی نشد

    چشمم رو که باز کردم دیدم نیمه ماه رمضون رسید و من هنوز کوله بارم خالیه اگه چیزی هم توی کولم گذاشتم همش الکیه و به درد نمی خوره

    ولی هنوز امید دارم امیدم به سه شب احیاست

    حواسم رو خوب جمع کردم که یادم نره توی این سه شب باید هر کاری بکنم که بندگیم رو ثابت کنم

    ثابت کنم خدایا

    v     من همون بنده ای هستم که از روح خودت در من دمیدی و به من جان دادی

    v     وقتی من رو آفریدی به خودت احسنت گفتی

    v     بزرگترین خلق خودت نامیدی

    v     حتی به تمام فرشتگان دستور دادی به من انسان سجده کنم

    حالا هم فقط می گم خدایا کمکم کن

    کمک کن تا بتونم تمام این حرفایی که زدم برای خودم ثابت کنم تا بدونم که من هم خدایی دارم که هر وقت می رم سراغش بهم میگه:

    آره تو بنده من هستی

    هر چند گنهکار

    ولی بیا بیا به سمت من

    هر چی می خوای از خودم بخواه

    بیا  بیا بیا بیا

    التماس دعا



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • راه هایی برای رسیدن به خدا............ (شنبه 85/7/15 ساعت 6:19 صبح)

    قدم اول تو این راه اینه : " شستشویی ده و آنگاه به خرابات درآ
    تقریبا یعنی توبه از کارهای زشت(منظور کاریا عملی که درشأن یک انسان نیست . مثلا غیبت و...).
    چون شما به اصل خود یعنی انسان میخوای برگردی( انسان والا که جایگاهش در بهشت بود) و سعی کنی و تلاش کنی که خودت رو اصلاح کنی. حالا که عزم کردی که وارد این راه بشی شیطان و نیروهای شیطانی ناراحت میشن و به عناوین گوناگون میان جلوتو بگیرن ممکنه بهت تلقین کنن که سخته این یکی از ترفندهای اوناست. وقتی شما کاری میخواین انجام بدین که باعث ناراحتی اونا میشه میان و ازکاه برات کوه میسازن که " ای وای این کار سخته من نمیتونم . اه حوصلم سررفت . حال داری؟ و ....." در صورتی که اگه اون موقع واقا تصمیم بگیرین که ادامه بدین وقتی قدم بعدی رو گذاشتی میبینی که " ای بابا من چه فکری میکردم! " . قدم بعدی: کار آدم تنها با نماز و .... حل نمیشه که بگیم نماز بخونم ولی کارهای دیگه هم انجام بدم مهم نیست چون نماز میخونم جام تو بهشته. نه نماز و ... لازم هست ولی رکن اصلی که تمام ادیان بهش اصرار دارن"کار خوب و دل پاک" هست .
    پس قدم بعدی ما اصلاح دل خودمونه. این مرحله به زمان داره چون ما میخوایم از شر همه افکار_نیروها_صفات منفی رها بشیم. حتما جا خوردی؟ نرو بابا بشین هنوز حرفام تموم نشده تازه اول عشقه . تا حالا هرطوریکه خواستیم رفتار و زندگی کردیم بذار 1-2 ماه هم اینطوری باشیم اگه دیدی خوشت نیومد اصراری به ادامه نداریم.وظیفه ما فقط آکاهی دادن هست . خب الان راهی پیشنهاد میکنم که استاد خودم به من یاد داده بودن: 1)اخلاقهای بد خودتو تویه کاغذ بنویس و اخلاقهای خوب رو هم تو یه کاغذ دیگه(با دید یه انسان خوب مقایسه کنید و بدون تعصب بنویسید. 2)حالا بر حسب بزرگی تا کوچکی اون عمل رده بندی کنید.اخلاق بد از بزرگی و اخلاق خوب از کوچیک به بزرگ. 3)الان وقت بذار به فرض 1روز_هفته_ماه اون صفت رو از خودت جدا کنی یا شکوفا کنی 4)با صبر و علاقه این تمرین رو انجام بدین 100% روی شما اثر مفید میذاره و یه حالت عرفانی رو در شما آماده سازی میکنه که بعد اتمام تمرین میبینی که چقدر احساس خوب داری

    راهنمایی: صبر:


    همیشه سعی کنید که در هر کاری صبور باشیدوزود از کوره در نرید. یکی از کمینگاه های شیطان اینه از کم صبوری شما استفاده میکنه و شما رو یواش یواش منحرف میکنه تفکر: خدا به ما عقل داده تا فکر کنیم تا با آگاهی کار ها رو انجام بدیم.سعی کنید در زندگی با تفکر و با آگاهی باشه چون اتفاقی که الان برای ما میافته نتیجه کارگذشته ما هست. وقتی میخوای تصمیم بگیری به این 2 سوال جواب بده "نتیجه این کار در آینده چیست؟" و "با انجام این کار چه کمکی به خوئدم و دوستان و اطرافیانم میکنم" سعی کنید هرچی میشنوید رو قبول نکنید بلکه فکر کنید و مشورت . البته تفکر شما نباید با تعصب باشه.

    حکمت خدا:
    کافی که بدونیم و باو ر کنیم که هر کاری که انجام میشه با حکمت خدا هست. چیزی به عنوان شانس وجود نداره همه چیز با حکمت خدا هست. مثلا الان که داری این متن رو میخونین شانسی نیست بلکه با حکمت هست.

    آگاهی:
    نسبت به اتفاقات و پیشامدهایی که اتفاق میافته تیز باشین چون اینها جواب یا راه حلی برای کارهای گذشته که انجام دادین یا از خدا خواستین هست. ( پس الان فهمیدی که خدا چطور با بنده هاش صحبت میکنه)

    احترام به دیگران:

    باعث میشه که جلوی خیلی از کارهای غیر انسانی گرفته بشه.مثلا به فقیر هم احترام بذار وقتی چیزی بکسی میدی طوری بده که ناراحت نشه. به بزرگترها احترام بزارین. انسانها دین های مختلفی دارن و فقط مقام و بزرگی اونا به پاکی دل و عبادت هست . نگین چون فلانی فلان مذهب داره پس از من مقامش پایینه.

    تواضع و فروتنی:

    این کار خیلی مهمه خیلی از مردم وقتی به مقامی میرسن زود مغرور میشن و خودتون هم میدمنین غرور باعث گمراهی خیلی ها شده. قصه قارون از این کار حکایت میکنه

    صحبت با خدا:

    هیشه سعی کن وقتی بیکاری یا میخوای با کسی حرف بزنی تو قلبت با خدا حرف بزن . اون رو مثل دوستی بدون و باور کن که همیشه بهت کمک میکنه و همیشه باهاته . باهات حرف میزنه . سعی کن تو سینت این احساس رو یبدار کنی.

    رضای خدا:

    یکی از بالا ترین مراحل عرفان اینه. باعث میشه که درجه عرفانی شما با سرعت بیشتری طی بشه. هر کاری که میکنی سعی کن خدا ازت راضی باشه . شده وقتی به یکی یا یه حیوان بخاطر رضای خدا صادقانه کمک کنی؟ اون موقع چه احساسی بهت دست میده؟؟؟



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • مرگ و زندگی (شنبه 85/6/11 ساعت 12:10 عصر)

    چقدر سخته، بازی با کلمات و پیدا کردن کلمات مناسب در مورد یه صحبت یا یه موضوع

    چند روز پیش با یکی از بروبچ وبلاگی کمی بحث می کردم سر یه موضوع ساده بهش گفتم برای کی

    می نویسی یا بهتر بگم برای کی می نویسی

    گفت برای دلم،حرفه دلم رو از طریق این وب می گم

    ولی مثل اینکه کمی مشکل داره توی این افکار بودم که چه طور می تونم کمکش کنم تا اینکه چند شب پیش توی همین اعیاد بود که با دو تا از رفقا رفتیم هیئت

    سخنان هیئت خیلی آدم باحالی بود حرفایی زد که کمتر جایی شنیده میشه

    حاجی می گفت آدما همیشه مشکل دارن و صبح که از خواب بیدار میشن همش به یاد مشکلات و بدهیاشونن

    امام زین العابدین(ع) فرمودند:

     من روزم را شروع می کنم در حالی که 8 بدهکار دارم

    یکی از اون بدهکاران عزراییل نام داره

    روزی دو سه بار سر می زنه ببینه کی نوبت ماست

    توی این دو سه روزه خیلی به این جمله فکر کردم، اما کمتر درکش کردم، امروز سر سفره ناهار نشسته بودم که تلفن زنگ زد

    حاج محمد بود، گفت می خوایم بریم بهشت زهرا، اگه میای تا 15دقیقه دیگه در خونه ما

    حاضر شدم و رفتم با همون رفیقم رفتیم گفت یکی از رفقاش شب قبل سر نماز سکته می کنه

    مردم فکر می کنن خوابش برده بعد نماز هر چی صداش می کنن بلند نمیشه

    اورژانس خبر می کنن و میبینن در اثر سکته فوت کرده

    همه اینا رو گفتم تا به اینجا برسم:

    سر خاک تا اوردنش همه دور و ورش بودن براش گریه می کردن توی سر و صورتشون می زدن ولی وقتی که دفنش کردن همه چیز تموم شد دیگه سر و صداها خوابید انگار نه انگار که خبری بوده

    با محمد صحبت می کردم، بحثمون سر مرگ و زندگی بود.

    چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    یه شعر همیشه توی فکرمه که میگه: وقتی کودکی به دنیا میاد همه خندانند و کودک گریان

    پس کاری کنیم که موقع مرگ همه گریان و ما خندان باشیم

    ولی متاسفانه هیچ وقت این طور نیست خودم رو میگم وقتی اون بنده خدا رو دفن کردنن وقتی از چهار چوب قطعه بهشت زهرا بیرون میام یادم میره،یادم میره که منم یه روزی باید اینجا بخوابم

    بی برو برگرد  نوبت من هم همین روزاست

    بالاخره کاسه عمر منم یه روزی پر میشه و عزراییل در خونه من رو هم میزنه اما اون موقع دیگه فرستی نیست که من توشم رو جمع کنم هر چی دارم بر میداره و باخودش می برتم

    چرا اونقدر غرق پول و مقام و مال ثروت و زندگی شدیم که خودمون رو از یاد می بریم، چه برسه به خدا

    مگه از این زندگی چی می خوایم، به کجا می خواهیم برسیم

    چرا فراموش می کنیم که بالاخره ما هم رفتنی هستیم

    چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    چرا؟؟؟؟؟؟؟                                                     

    چرا؟؟؟؟؟؟

    چرا؟؟؟؟؟

    چرا؟؟؟؟

    چرا؟؟؟

    چرا؟؟

    چرا؟

     



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • در هم و بر هم (شنبه 85/2/23 ساعت 12:45 صبح)

    سلام

    یه جمعه دیگم گذشت

    خیلی از حال و هوای جمعه ها خوشم میاد

    یه حس غریبی داره انگارکه از همه چیز دوری و اصلا خبری نیست

    ولی چرا خیلی خبراست

    روز جمعه و غروبش وقتیه که پرونده اعمال رو می دن دست امام زمان(عج) خدا کنه آقا این هفته ازمون راضی باشه

    این حرفا خرفای دلم بود حالا بریم سراغ بروبچ در به در

    بابا چه خبرا

    رویا خانم یه مطلب قشنگی نوشته از دوستان می خوایم که سر بزنن و حداقل مطلب رو بخونن توی وب کروکدیلا

    مهندس(حاج)محمد شیخانی از رفقای ردیف ماست برو بچی که راجع به کامپیوتر و موبایل سوال دارن برن توی وب آموزش کامپیوتر و اخبار راستی حاج محمد آماده لینک کردن توی وبشه هر کی از تبادل اطلاعات بدش نمیاد بره سراغش

    راجع به مطلب قبل باید بگم بچه مثبت بودن یه جاهایی خوبه یه جاهایی نه

    تا جایی که توی سزت نزنن و نخوان که سوارت بشن خیلی عالیه ولی...

    داش علی بابا بچه مثبت اگه مثل ما در به در باشه جایی که کفرش رو در بیارن یه چیز تو مایه های آسفالت شدن انتظار طرف مقابل رو می کشه

    اینم جواب دوستان

    حالا سری بزنیم توی دنیای سیاست

    این هفته ای که گذشت با کار آقای احمدی نژاد خیلی حال کردم

    بابا تا خالا کسی جرات داشت با جناب بوش این  جوری صحبت کنه

    خوشم میاد که این رئیس جمهور صغیر و کبیر نمشناسه کار خودش رو انجام میده

    خبر با حال دوم توی تربیت بدنی بود

    آقای علی آبادی دم شما هم گرم

    بابا یه نفر میشه مدیر یه اداره یه  سری هم مدیر دیگه زیر دست این مدیر کار میکنن

    اولین چیزی که به این مدیران می دن یه موبایل نا قابله بعدم یه ماشینه ناقابل تر از موبایله

    حال این آقایون مدیر تماسای شخصی و اداری رو با موبایل میگیرن با ماشینه هم زن و بچه رو ور میدارن میرن عشق و حال و مسافرت اون وقت هزینه مکالمات؛ بنزین خودرو؛ روغن خودرو؛ استحلاک و تعمیرات خودرو گردن بودجه دولته

    بابا آقای محترم مدیر ماشین و موبایل رو گرفتی نوش جونت ولی استفادش مال شماست دولت باید خرجش رو بده تازه دولت از کجا میاره از مردم میگیره می ده به شما

    آقای علی آبادی با یه حرکت صحیح در شش ماهه گذشته حدود رو سه میلیون یا میلیارد که فکر کنم میلیارد بود توی بودجه تاثیر گذاشتن و بودجه رو ذخیره کردن

    اینم کمی از سیاست

    پیروز باشید



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • یار (جمعه 85/2/1 ساعت 12:14 عصر)

    سلام

    یه سلام پر از عطر عاشقی

    دیشب شب جمعه بود شبای جمعه دلم دنبال یار می گرده یاری که

    دلم رو بگیره و از این همه بدی دور کنه و اون رو به سمت حرم عشق ببره

     همون حرمی که یه عمری منتظر دیدنشم اما بار گناه این فاصله رو زیاد می کنه

    اون حرم تنها عشق من نیست عشق همه مردمه مخصوصا ایرانیا

    اما به جمعه که می رسم دلبستگیم بیشتر میشه دنبال یه کس دیگه هم می گردم

    همون آقایی که از علائم ظهورش اینه که روز جمعه ظهور میکنه تا عدل و داد رو در جهان بر پا کنه

    هر چی به سمت غروب جمعه می رم کمتر چیزی به دست میارم

    آخرشم دست از پا درازتر بر می گردم

    ولی این رو می دونم که این قسمتم بوده روزیم بوده که چیزی نگیرم

    نه اینکه بگم خدا خصیصه نه

    من لیاقت نداشتم که روی چون ماه امام زمان (عج) رو ببینم

    پس بیایید با هم یه کاری کنیم شاید از این سر در گمی در بیاییم

    هر جمعه دم غروب با هم برای سلامتی و فرج امام زمان دعا کنیم

    یا علی

    التماس دعا

     



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • شب آخر (چهارشنبه 85/1/16 ساعت 10:8 عصر)

    امروز برای بار سوم سلام

    نمی دونم چرا همیشه روز آخر و مخصوصا شب آخر خیلی سخته؟

    چند دقیقه پیش علی (وفادار) تلفن زده بود، باهاش که صحبت کردم کمی آروم تر شدم

    حاجی دهقانم الان رفت بیرون اومده بود خدا حافظی

    آخه من فردا بر می گردم تهران و حاجی اینا روز جمعه

    امشب منو یاد شب آخر دوران آموزشی میندازه

    شب گریه، شب جدایی، شب بی خیالی از تمام دنیا و فقط فکر رفقا بودن

    ما هم که باید با این نوت بوک خدا حافظی کنیم

    که کم کم باید تحویل صاحبش بدیم

    ولی چرا؟؟؟؟

    چرا همیشه شب آخر دیر میگذره و سخت؟ چرا؟

    یکی به من در به در راهنمایی بده

    یا علی



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • سال نو (دوشنبه 84/12/29 ساعت 12:11 عصر)

    با سلام

    !!!!!!!ما که فعلا در به دریم

    .........دنبال یه چیزی می گردیم اما

    .خودمونم نمی دونیم که چیه و کجاست

    آری این چنین بود برادر!

     

    تا اینکه خداوند محمد را بر انگیخت،پیامبری که بهترین آفریدگان در خردسالی و در سن پیری نجیب ترین و بزرگوارترین مردم بود.اخلاقش از همه ی پاکان پاک تر و باران رحمت اش از هر چیزی بادوام تر بود....

    سال خوبی را برای تمامی دوستان آرزومند.

    در پناه حق

    یا حسین       یا اباالفضل

    DAR BE DAR



  • کلمات کلیدی : در به دران
  • نویسنده: دربه در

  • نظرات دیگران ( )

  • <      1   2   3      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مبعث
    این روزها
    آغاز راه
    ...
    غریبه - آشنا
    آخر سال
    مُحرم یا مَحرم
    انقلاب درونی
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 94 بازدید
    دیروز: 10 بازدید
    کل بازدیدها: 200280 بازدید
  •   درباره من
  • رک لینک
    » <"div class="mdiv> marquee> "direction="up "(width="150" height="180" onmouseover="this.stop "(onmouseout="this.start "scrolldelay="1 <"scrollamount="1
    <"div class="kdiv> « : متحرک لوگوی marquee> "direction="up "(width="150" height="180" onmouseover="this.stop "(onmouseout="this. start "scrolldelay="1 <"scrollamount="1