من به كسي به ديد طلب كارها نگاه نكردم . درسته من دو رو دو يا سه بار ديدم و سلام هم كردم از دور اما فكر نمي كردم جواب سلام كردن بي محلي باشه فكر مي كردم جواب سلام واجبه اما ...
من هم به خواست خودم نيامدم اونجا . بلكه دنبال من اومدن و منو آوردن به اون پاتوق .
چون خادم اون پاتوق اصلي اون كسي كه باعث اين كدورت شده رو شناسايي كرده بود و اون شب در خلوت به خود حاجي نشونش داده بود حالا ديگه بين اونها چي گذشته من نمي دونم .
حتي اون كسي كه منو آورد تو پاتوق هم به من نگفت كه چي شده .
من يك سال و نيم نيومدم باز هم مي تونم نيام و از اونجا دل بكنم اما بعد از گذشت يك سال و خرده اي كه همه تو رو گناهكار مي دونستند حالا مي بيني كه همه چيز يه دفعه عوض شده و دست اون كسي كه مسبب اين همه آوارگي و بدنامي بوده رو شده و از همه مهمتر خوشحالم كه بيگناهي من به اون كسي كه بايد ثابت مي شده . شده است .
و اما من مسئله اي رو گردن نگرفتم كه بخوام از زيرش در برم چون من از خودم اطمينان دارم كه اين كار قبيح كار من نبوده . و اگر هم گردن گرفته باشم الان مي گم اون موقع بخاطر اينكه قائله بخوابونم اين كار رو كردم و الان هم از كرده خودم پشيمونم و حرف اون موقع ام رو پس مي گيرم .
و اما اين براي من سواله كه چرا با سردسته اون جايي كه مي خواست نرفتين شايد بنده خدا با شما كار واجب داشته باشه ؟؟؟
و بقول همون دوست : قضاوت خيلي سخت تر از وكالته و اينكه تنها قاضي فقط مي تونه علي ابن ابي طالب و خدا باشه نه كس ديگه اي .
حال خود دانيد و خداي خود
و اما اونقدر علم پيشرفت كرده كه اگه يكي بياد تو وبلاگ منو برام چرت و پرت بنويسه بفهمم كيه و از كجاست اين بار خيلي محترمانه و در كمال ادب ازت مي خواهم كه اگه به وبلاگ من اومدي تو قسمت نظرات چرت و پرت ننويسي . يا اگر قبول نداري بگو تو وب من از اين مزخرفا ننويسن .
يا علي مدد