از تنگناي محبس تاريکي
از منجلاب تيره ي اين دنيا
بانگ پر نياز مرا بشنو
آه ، اي خداي قادر بي همتا
يکدم ز گرد پيکر من بشکاف
بشکاف اين حجاب سياهي را
شايد درون سينه ي من بيني
اين مايه گناه و تباهي را
دل نيست اين دلي که به من دادي
در خون تپيده ، آه رهايش کن
يا خالي از هوي و هوس دارش
يا پاي بند مهر و وفايش کن
تنها تو آگهي تو ميداني
اسرار ان خطاي نخستين را
تنها تو قادري که ببخشايي
بر روح من ، صفاي نخستين را
آه ، اي خدا چگونه تو را گويم
کز جسم خويش خسته و بيزارم
هرشب بر آستان جلال تو
گويي اميد جسم دگر دارم
از ديدگان روشن من بستان
شوق بسوي غير دويدن را
لطفي کن اي خدا و بياموزش
از برق چشم غير رميدن را
$("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });