كبوتري براي بامي بال مي زند
قاصدكي در پي مسافري راه مي سپرد
چشمهايم را به انتهاي غربت دوخته ام
و در انتظار رهگذر مهتاب
دفتر چه خاطراتم را مرور مي كنم
پيور و پايدار